
تقدیم به کسی که در کنارم نیست اما حس بودنش به من شوق زیستن میدهد...
چه شبها تا سحر نام تو را از دل صدا كردم
دلم را با جنون بی كسی ها آشنا كردم
نفهمیدم چه رنگی دارد این شبهای شیدایی
كه قلبم را فقط با خاطراتت مبتلا كردم
چه حسی بود در قلبم شبیه كوچه برفی
به راه كوچه برفی ترا از خود جدا كردم
نفهمیدم كه می میرم نباشی مثل پروانه
تو را من در ته این كوچه برفی رها كردم
چه شبها تا سحر با قاصدك در خلوتی بیرنگ
نشستم مو به موی خاطراتت را سوا كردم
به پای قاصدك بستم صبوری را شبیه گل
نوشتم روی گلبرگش كه من بی تو چه ها كردم 
نظرات شما عزیزان: